gallery image

08 August 2022

تایوان، کانون بحران در بحران

یکی از ویژگی های سرمایه داری قرن بیست و یکم" نئولیبرالیسم" ایجاد کانونهای بحران یکی پس از دیگریست. آیا صاحبان عمده بانکها، شرکتهای انحصاری صنایع" نظامی، نفت و گاز" و دلالان بین المللی" ، در یک کلام الیگارشها موفق خواهند شد،جهان را در قرن حاضر به کام نابودی بکشانند؟ سوال فعلی این است که آیا کانون بحران" تایوان" آخرین ایستگاه نئولیبرالیسم خواهد بود یا نه؟ برای رسیدن به جواب سوال، باید موضوعات مختلفی را مورد بررسی قرار داد. موضوعاتی همچون انسجام سیاست نئولیبرالیستی در روابط بین المللی و ایجاد واحد رهبری که بتواند، برنامه ها و سیاستهای نئولیبرالیستی را در عرصه جهانی تحت کنترل و در امور داخلی " کشورها" ، دیکته کند. آنچه که مسلم است نئولیبرالیسم، نه، توانسته رقابت بین انحصارات را تحت کنترل درآورده و نه، توانسته رهبری واحدی را در سطح بین الملل بوجود آورد. باوجود رشد تکنولوژی و ظهور قدرتهای انحصاری جدید در صنایع" نظامی، تولید" و فن آوری مدرن، ظهور قدرت اقتصادی رو به رشد چین و  همچنین نقش انحصاری گازپروم" روسیه" در عرصه انرژی، رقابت بین انحصارات تشدید و به مرحله رویاروئی نظامی بین انحصارات کشیده شده است. در چنین شرایطی نه تنها  خاتمه کانونهای بحران قابل تصور نیست بلکه باید در انتظار گسترش و حتا ویرانگر در سایر مناطق جهان بود. در اینحا لازم است، نگاهی گذرا به بحرانهای جاری انداخته شود.

الف – کانون بحران خاورمیانه:

شروع کانون بحران خاورمیانه زمانی آغاز شد که سرمایه داری" نئولیبرالیسم" غرب به رهبری دولت امریکا و به نمایندگی انحصارات صنایع نظامی و همراهی انحصارات نفتی و مالی در سال 2001 ، با حمله و اشغال افغانستان وارد فاز عملیاتی شد. با اشغال عراق و لیبی، میدان های غنی نفت و... را به شرکتهای و کنسرنهای انحصاری نفتی غربی واگذار و کنترل منابع انرژی این منطقه در دست دولت نئولیبرالیست امریکا قرار گرفت که بخشی از هزینه های سرسام آور جنگ از این طریق تامین شد. بعد از اشغال بخشی از سوریه و ادامه ناآرامی ها حضور نظامی مستقیم امریکا و ناتو متحمل هزینه های هنگفت شد و سیاست تسلط کامل بر خاورمیانه و نفی دولتهای مستقل در راستای سیاستهای نئولیبرالی با مشکل جدی مواجه شد. ادامه ناآرامی ها در منطقه و در نهایت با خروج خفت بار امریکا و ناتو از افغانستان صوت پایان سیاست دخالت مستقیم  زده شد و پروسه واگذاری منطقه به نیروهای نیابتی آغاز گردید. تهاجم مستقیم نظامی و اشغال کشورهای فوق و تحمیل سیاستهای نئولیبرالیستی توسط دولتهای دست نشانده که جز نابودی زیر ساختها، فقر، فلاکت و کشتار نتیجه ای برای مردم منطقه نداشت، موجب ناآرامی های اجتماعی و جنگهای داخلی در کشورهای مذبور شد. بحران حاصل چنان ریشه دار شد که دولتها دست نشانده و نیروهای نیابتی" مزدور" نتوانستند برنامه های نئولیبرالیستی را پیاده کرده و از اغتشاش و ناامنی منطقه جلوگیری کنند.

ب – کانون بحران اروپا" اوکراین":

هرچند عوامل اصلی تجاوز روسیه به اکراین کاملن مشخص بود، با این وجود گسترش و ادامه جنگ، اهداف پشت پرده آن بیشتر نمایان ساخت. در اصل این جنگ، جنگیست رقابتی، بین الیگارش های مالی و سهامداران عمده انحصارات صنایع جنگی و نفت و گاز که هدف آن تصاحب بازار انرژی و تسلیحات نظامی" اروپا" و  حذف رقیبی همچون انحصارات روسی از بازارهای اروپا که منجر به جنگ اکراین شد. حمایت تبلیغاتی رسانه های انحصاری غرب و ارسال اسلحه و ادوات جنگی توسط کشورهای عضو ناتو برهبری امریکا و عدم تمایل حل دیپلماتیک بحران ، درگیریهای نظامی به مرز فاجعه آمیزی رساند و هر روز بر تعداد کشته و زخمی ها افزوده، میلیونها انسان آواره، زیر ساختها و مناطق مسکونی اوکراین نابود و ویران می شوند. از طرف دیگر، اوکراین تبدیل به میدان آزمایش ادوات نظامی پیشرفته ناتو و روسیه شده است. با تحریم نفت و گاز روسیه، بحران انرژی و گرانی کالاها جهان را بکام خود کشانده و با گران شدن انرژی و اثرات آن بر کالاهای مایحتاج عمومی و تعطیلی بسیاری از شرکتها و مشاغل تعطیل و بحران بیکاری و فقر را بر کارگران و افراد کم درآمد تحمیل شده است. با این وجود طبق آمارهای منتشر شده شرکتهای انحصاری نفت و گاز به سودهای سرسام آوری رسیده اند که بعنوان نمونه شرکت بریتانیائی بی پی به سودی معادل 45.8 میلیارد دلار در بین ماههای آوریل و ژوئن رسیده است. چهار شرکت بزرگ انرژی از قبیل اکسون، شورون، توتال و شل در سه ماهه اخیر به سودی نزدیک به 51 میلیارد دلاردست یافته اند. اگر سود شرکتهای اسلحه سازی و سودی که روسیه علیرغم تحریمها بدست آورد، را در نظر بگیریم ماهیت ادامه جنگ و بحران در ساختار نئولیبرالیسم، کاملن مشخص می شود.

دولتهای نئولیبرالیسم اروپائی برای انحراف افکار عمومی از علل بحران و تورم، به گسترش جنگ در اوکراین دامن می زنند. از این زوایه، حمایت همه جانبه جانسون" نخست وزیر بریتانیا" از رژیم الیگارشی دلال اوکراین به ریاست جمهوری" زلنسکی" ، قابل تعمق است. هرچند تلاشهای وی برای انحراف افکار داخلی راه به جائی نبرد و با رشد اعتراضات مجبور به استعفا شد. دولت ایتالیا نیز به همین معضل گرفتار و مجبور به استعفا شد. این روال همچون اختاپوسی گریان دیگر دولتهای اروپائی را گرفته و اعتراضات عمومی علیه جنگ و گرانی بیکاری اشکال جدی تری به خود می گیرد.

اهداف امریکا از تشدید بحران اوکراین و ایجاد کانون بحران جدید:

امریکا از گسترش عملیات نظامی در اوکراین دنبال اهدافی است که در حال حاضر می توان ادعا کرد که به دو تای آنها رسیده است:

الف – با تقویت و گسترش ناتو، توانست بازار پر درآمدی برای انحصارات صنایع و تکنولوژی نظامی تامین کند.

ب - کشورهای اروپائی عضو" ناتو" را چنان درگیر حمایت نظامی از رژیم اوکراین در مقابل روسیه ساخته است که مجبورند, به حمایت و تامین هزینه های ادامه جنگ در اوکراین ادامه دهند.

پ – کسب سودهای کلان برای شرکتهای اسلحه سازی و انرژی امریکا.

 هدف سوم امریکا حذف شرکت انحصاری گازپروم" روسیه" از بازار پر مصرف انرژی" نفت و گاز" اروپا و جایگزینی آن توسط شرکتهای انحصاری امریکائی است.با وجود لغو برخی قراردادها هنوز شرکتهای انرژی امریکا موفق به تامین انرژی اروپا نشده اند، سفر چند روزه بایدن" رئیس جمهور امریکا" به شبه جزیره عربستان، برای کسب رهبری و هدایت منابع انرژی" نفت و گاز" منطقه با عدم موفقیت روبرو شد.

از طرف دیگر دیدار وی با ولیعهد عربستان بر خلاف وعده قبلی، اهرم حقوق بشری امریکا را در افکارعمومی بین المللی با چالش جدی روبرو ساخت. با شکست سفر جو بایدن و تورم افسارگسیخته" انرژی" و تاثیر آن بر قیمت کالاهای مصرفی در داخل امریکا ضربه مهلکی به حزب دموکرات امریکا وارد و محبوبیت وی را به پائین ترین حد خود رساند.   

پ - کانون بحران تایوان:

 سفر نانسی پلوسی" رئیس مجلس نمایندگان امریکا" به تایوان نشان داد که هیات حاکمه امریکا از انسجام و وحدت کافی برخوردار نیست.  بخشی از هیات حاکمه امریکا از ایجاد بحران جدید، بخصوص در روابط تجاری و سرمای گذاری با چین واهمه دارند. این موضوع، خود را در موضعگیری جو بایدن پیش از سفر "  نانسی پلوسی" به تایوان نشان داد. با وجود مخالفت جو بایدن، نانسی پلوسی به تایوان سفر کرد که با اعتراض شدید چین روبرو شد. چین این سفر را دخالت در امور داخلی چین واحد قلمداد و سفیر امریکا را احظار کرد. متعاقبن تایوان را محاصره نظامی و عملن بحران دیپلماتیک وارد بحران نظامی شد. امریکا در توجیه دیدار پلوسی گفت، امریکا به چین واحد پایبند است و در امور داخلی چین دخالت نمی کند. با این وجود دخالت امریکا در مورد بحران تایوان را نمی توان از نظر دور داشت.

اهداف امریکا از کانون بحران تایوان چیست؟

بنظر می آید، که امریکا از نفوذ چین در کشورهای منطقه واهمه دارد و هرگز مایل نیست که موقعیت خود را در شرق آسیا و اقیانوسیه از دست داده و چین را رقیب تجاری منطقه ای خود ببیند. هرچند برای امریکا تایوان اهمیت فراوانی دارد ولی نمی تواند بنابر پذیرش چین واحد به حمایت علنی نظامی از تایوان در صورت درگیری نظامی اقدام کند. امریکا سعی می کند بحران تایوان را محدود به چین و تایوان نگه دارد. در این سطح امریکا می تواند از بحران تایوان، برای ایجاد ترس و وحشت در افکار عمومی کشورهای تحت نفوذ سنتی خود، همانند ژاپن،استرالیا، کره جنوبی و سنگاپور استفاده کرده و از نزدیکی روابط تجاری چین با کشورهای یاد شده جلوگیری کرده و چین را در بحران تایوان مشغول کند. با وجود اینکه تایوان یکی از مناطق خودمختار چین است اما در در سیاست داخلی و برخی روابط بین المللی مستقل از سیاستهای حزب کمونیست چین عمل می کند. با وجود رژیم محلی تایوان همسو با سیاستهای نئولیبرالیستی زمینه مناسبی برای ادامه بحران چین و تایوان دیده می شود. با تداوم بحران تایوان، می توان پیش بینی کرد که کشورهای منطقه برای تقویت قوای نظامی خود، می تواند، بازار پر منفعتی برای انحصارات جنگی و ژنرالهای امریکائی بهمراه آورد. امریکا متوجه شده است که تشدید بحران در منطقه می تواند به هژمونی آن در کشورهای منطقه لطمه جدی وارد ساخته و بحرانهای اجتماعی غیرقابل پیش بینی بوجود آورد بنابراین از محدوده یک سری فعالیت های تبلیغی و دیپلماتیک خارج نمی شود.

بحرانهای جاری بکجا ختم می شود.

دوران هژمونی نئولیبرالیسم امریکا بر جهان بسر آمده و دیگر نمی تواند، از طریق دولتهای گوش به زنگ، مردم را با دشمن فرضی بسیج کرده و در جهت منافع انحصارات امریکائی بدون تنش رهبری کند. با ادامه سیاست نئولیبرالیستی، تنشهای منطقه ای و بین المللی بین انحصارات ادامه خواهد یافت و بدنبال خود بحران سیستمی را در سراسر جهان دامن خواهد زد و در ادامه خدمات بهداشت و درمان، آموزش و... و محیط زیست را با چالشهای جدی روبر ساخته و جامعه بشری را در مقابل خود قرار خواهد داد. این انتهای نئولیبرالیسم است که با مبارزه یکپارچه و متحد کارگران و سایر زحمتکشان جهان، در راه برقراری آزادی، برابری و جامعه سوسیالیستی، به زباله دان تاریخ سپرده خواهد شد. 

 

No comments:

Post a Comment